هوا بس ناجوانمردانه دلگير است و من برآن شدم كه در اين غروب دلگير با مساعدت قلم و تكه كاغذي كه در دست دارم پرسه اي در دنياي تنهايي خويش زنم و بدين سان ميخواهم بنويسم اما نگارش برايم بسي سخت است , و از آن سخت تر باور حقايقي ست كه بايد به درازاي يك جاده " تولد تا مرگ " با آنان پنجه در پنجه كنم.
اما با هر مغوله اي كه هست باز هم قلم را به ياري حرف هاي خويش مي طلبم و با رقص آن بر سپيديهاي كاغذ چند سطري را براي تسكين لحظه هاي دلتنگي خود خواهم نوشت و آنها را تقديم خواهم كرد به ساكنان وادي دل . تقديم به همه ي كساني كه از زندگي جز كوله باري آرزو چيزي ره توشه سفر ندارند.
تقديم به همه ي كساني كه در بيغوله ي زندگي اسير بازيچه هاي سرنوشتند.
تقديم به همه ي كساني كه قلبهايشان در گذر از جاده هاي ناهموار زندگي ناخواسته شكسته است .
تقديم به كساني كه از زندگي جز رنج چيزي نديده اند , اما دلهاي پاك و ضميري بي آلايش دارند.
تقديم به كساني كه پرواز را ميفهمند ولي دنياي بي رحم بال پروازشان را شكسته و قدرت پرواز و فرياد را از آنها گرفته است.
تقديم به كساني كه اكنون همچو من گوشه اي را با خود خلوت كرده و حرف هاي دلشان را به تن سفيد كاغذ مي نويسند.
باشد كه در روزگاران نامده ديدگاني بسيار نظاره گر حرفهاي تنهايي اين حقير باشند و خلاصه اين قلب شكسته بسته خويش را , اين يادگار تازيانه هاي روزگار را تقديم ميدارم به تمام سوته دلان دنياي بي رحم ...
ت.ع.علي بيات
نظرات شما عزیزان:
|